لوالوا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

niniyemamanlena

حسابی ترسیدم

1390/10/26 9:50
نویسنده : mamanlena
233 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیجل مامان این دوروز حسابی منو باباتو ترسوندی تو پست قبلی نوشته بودم که چند روزه حالت تهوع هام برطرف شده یه دفعه به ذهنم رسید که نکنه طوری شده واسترس تمام جونمو گرفته بود بیچاره استرسو به باباتم منتقل کردم خلاصه دیگه هر کاری میکردم از این فکر بیام بیرون نمی شد زنگ زدم به دکتر گفت برو سونو بده اون شنبه هم که تعطیل بود مجبور شدم صبر کنم تا فرداش ولی خدا میدونه که خیلی سخت گذشت فرداش رفتم سونو بااسترس زیاد خوابیدم بعد دکتر گفت اینم بچت میبینیش؟عزیزم الهی فدات شم که اینقدر از دفعه قبل بزرگتر شده بودی قلب قشنگتم که نرمال داشت میزد و همه چی خوب بود خداروشکر اندازتم٢٧mmبود و  گفت هیچ مشکلی نداری  (خدایا شکرت) اومدم به باباتم گفتم خیلی خوشحال شد پیشه خودم گفتم امام حسین(ع)هدیه ای رو که داده پس نمی گیره.......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانی درسا
26 دی 90 10:40
سلام عزیزم . حسابی ترسیدی نه ؟ این نرماله که بعد از مدتی که کوچولت بزرگتر شد حال و روزت مثل اول نباشه ولی نگرانی و استرس همیشه همراه مادره و نمیشه کاریش کرد . به ما هم سر بزنید خوشحال میشم .
مامان مانی جون
26 دی 90 15:10
سلام ممنونم که حال مانی جونم رو پرسیدین الن بهتره به نظرم گرمیش شده بود راستی واسه حالت تهوع هات من به هر خوردنی که توش شیر خشک بود مثه ماست پاستوریزه و بیسکوییت و ....... حساس بودم و حالم بد میشد واسه همین هر چیزی رو که میخواستم بخورم اول مواد تشکیل دهنده اش رو میخوندم آخه بعضی چیزا که فکرشم نمیکنی توش شیر خشک داره راستی نارنگی هم تهوع آوره
setayesh
27 دی 90 10:21
salam. aslan esteres nadashte bash .
مامان پارسا
27 دی 90 11:31
سلام عزیزم بهت تبریک می گم که داری مادر می شی. سخت هست ولی خیلی خیلی شیرینه من و پارسا جون شما رو لینک کردیم شما هم دوست داشتید ما رو لینک کنید تا با هم در ارتباط باشیم.
مامان محمدجواد
28 دی 90 12:23
همه ی مامان ها با این نگرانی ها آشنان . منم تا وقتی پسرم تکون نمی خورد هنوز هر روز صبح که بیدار می شدم می گفتم نکنه مرده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به niniyemamanlena می باشد